بدون عنوان
پسر عزیزم سلام این روزها پر است از اتفاقات خوب یکشنبه ها با بابا علی جان میروی فوتبال و با عموها و پسر عموها همبازی میشوی گاهی هم میروید استخر شب ها میرویم پارک و بازی میکنیم و پیاده روی تمام پارک پر میشود از صدای خنده هایمان .با هم تاب میخوریم و میدویم و دوپایی میپریم روی برگهای زرد چند روز قبل ناهار خانه عمو احمد بودیم همه خاله ها و دخترخاله ها هم بودند و حسابی با بچه ها بازی کردی و خوش گذراندی تئاتر رفتیم و چند باری هم سمینارهای دکترفرهنگ دیشب هم مامان جون و دایی حامد مهمانمان بودند دلم میخواهد هرکدام از اینها را جدا بنیوسم توی هر کدام از احساسم نسبت به تو بگویم و از همه خوشی ها و قندهایی که توی دلمان آب میشود اما این روز...
نویسنده :
مامان
20:49